ماجرای فوتبالیستی که جهانگرد شد

من مهدی رضایی (بنیامین) هستم، متولد ۱۳۶۳ در کرج زندگی می کنم و بخاطر اینکه مادرم تبریزی و پدرم تهرانی بودند بعد از سن شش سالگی تا ۲۴ سالگی ساکن تبریز بودم.

در دوران نوجوانی من فوتبال بازی می کردم و به خاطر مصدومیت و شاید بدشانسی فوتبال را کنار گذاشتم. حتی با تیم های امید پتروشیمی و تیم دوم راه آهن نیز بازی کردم اما از اقبال یا هر چیز دیگر در فوتبال بخت با من یار نبود.

عشق فوتبال و جهانگردی

در زندگی همیشه دو تا عشق داشتم، یکی فوتبال و دیگری جهانگردی بود.

در دورانی که در تهران فوتبال بازی می کردم، نصف اوقات بیکاری را در کافی شاپی بنام پامچال که روبروی ورزشگاه شیرودی بود کار می کردم و ارتباط با توریست ها را خیلی دوست داشتم. همین امر باعث شد که برای آموزش زبان انگلیسی وقت بیشتری صرف کنم.

قصه سفرهای من از اینجا آغاز شد که یک روز با خودم تصمیم گرفتم دنبال جهانگردی بروم، کاری که همیشه به آن فکر می کردم و رویای شب و روزم بود. با خودم تصمیم گرفتم سفرم را آغاز کنم. حدود ۷۰، ۸۰‌ هزار تومان و ۱۰۵ دلار تمام دارایی من برای آغاز این سفر بود.

سوار بر قطار شانس به مقصد استانبول

دوستی به نام‌ محمدعلی در استانبول داشتم. این دوستی برمی گردد به زمانی که در تهران در کافی شاپ هتل پامچال کار می کردم. محمدعلی در استانبول آژانس هواپیمایی داشت و هر وقت ایران می آمد همدیگر را می دیدیم و او نیز همیشه به من می گفت هر وقت استانبول آمدی با من تماس بگیر. من سفرم را از استانبول آغاز کردم.

قطار شانس من و سفر رویایی من جمعه ها ساعت ۲ بعد از ظهر از تهران به مقصد وان یکی از شهرهای ترکیه می رفت. هیچ چیز نمی دانستم، حتی نمی دانستم بلیط این قطار را باید از کجا بخرم. در زمانی که قطار به ایستگاه تبریز رسید من کنار ایستگاه به مامور ایستگاه گفتم می خواهم  وان بروم و بلیط نگرفته ام. چکار باید بکنم و چطور می توانم سوار این قطار شوم؟ در همین حین مامور قطار گفت که یک نفر بلیط خود را کنسل کرده و شما می توانید به جای او سوار شوید. من به قطاری که مسیر زندگیم را عوض کرد، سوار شدم و به سوی نادیده های زندگی خودم با سرعت هرچه تمام به راه افتادم.

سفری پر از ماجراهای تلخ و شیرین

سفری که من انتخاب کرده بودم پر از ماجراهای تلخ و شیرین بود.

به استانبول رسیدم. پس از اینکه وارد این شهر پر هیاهو شدم باید برای شب ماندن فکری می کردم و ارزانترین هتل در این شهر ۲۰ دلار بود. همه پولی که داشتم کفاف سه الی چهار روز را می کرد و بعد از آن نمی دانستم باید چکار کنم. روز سوم هم گذشت و تنها پولی که برایم باقی مانده بود دو لیر بود. با یک لیر آن نان خریدم و یک لیر باقی مانده را برای رفتن پیش محمدعلی نگه داشته بودم. چون عموی محمدعلی در یک دفتر گردشگری برایم کار پیدا کرده بود. از بخت بد آن یک لیر باقیمانده هم از دستم سر خورد و به جوب آب رفت. در یک کشور غریب خیلی حالم گرفته شد و از فرط ناراحتی آوازی زمزمه می کردم و غریبانه برای خودم راه می رفتم. در همین حین با یک ایرانی به نام سعید آشنا و دوست شدیم و وقتی ماجرا را برای سعید گفتم، او مرا با خود به خانه اش برد و یک اتاق به من داد، آن روز آن اتاق با همه نامرتب بودن خود، برای من حکم قصر را داشت.

ورود به دنیای خوشتیپ ها

به واسطه عموی محمدعلی در یک تور گردشگری مشغول به کار شدم و یک ماه از این جریانات گذشت و اولین حقوقم که ۱۲۰ دلار بود را دریافت کردم. بخاطر کارم رفتم و یک دست کت و شلوار خریدم. تا آن روز کت و شلوار نپوشیده بودم و این شروع یک پوشش جدید برایم بود و آنجا بود به خودم گفتم بنیامین به دنیای خوشتیپ ها خوش آمدی. کارم روی روال افتاده بود و اوضاعم رو به راه شد بعد از آن با شرکت های دیگر همکاری کردم. چون زبان انگلیسی ام خوب بود، توریست های خارجی را معمولا به من می سپردند و همین امر راز موفقیت من در کارم بود. بعد از مدتی تصمیم گرفتم به شرکت گردشگری دیگری برای کار مراجعه کنم و از شانس من آنها تور لیدر عرب زبان می خواستند. من که از زبان عربی چیزی نمی دانستم، وقتی مراجعه کردم از من پرسیدند عربی بلدی یا نه؟ گفتم بله و قرار شد چهار روز دیگر برای مصاحبه به همانجا مراجعه کنم. بعد از اینکه از آن شرکت خارج شدم، به میدان آکسارای رفتم و پس از آشنایی با یک عرب اهوازی، تمام جملات کلیدی زبان عربی که نیاز داشتم را در یک روز آموختم و توانستم در شرکت توریستی که نیاز به تور لیدر عرب زبان داشت، شروع به فعالیت کنم. اوضاع مالی ام کم کم خوب شد و با شرکتهای زیادی در این مدت در استانبول کار کردم. حتی در یکی از ایرلاین ها مسئول پروازها شدم. روز به روز پیشرفت کردم اما این کارها راضیم نمی کرد.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

هدف ما صعود به لیگ یک است/ بهترین نفرات را انتخاب می کنیم

سه‌شنبه 22 مهر 1399
اسماعيل بابازاده امروز در گفتگو با تبريز پويا اظهار کرد: تيم علم و ادب سال گذشته و امسال مشكل اسپانسر نداشته  و ندارد اما شهردارى با عدم پرداخت دستمزد بازيكنان و كادر فنى، با بدهى يک ميليارد و دويست ميليونی تيم علم و ادب را تنها گذاشت. او افزود: امسال […]